علی بلا
دیشب رفتیم عکاسی و یک عکس هنری از تو و علی و یک عکس هم مشترکا از شمادوتا گرفتیم . بعد از برگشتن داشتی باعلی بازی میکردی که علی تورو حول داد و توزمین خوردی . آخ بمیرم برات دندونات توی لبت فرورفت و لبت خون شد . اونقدر که لباس و صورت منم که توروبغل کردم خونی شد .خیلی ترسیدیم فکرکردیم لبت پاره شده . اماپوستش غلفتی کنده شد . شب هم به سختی اونهم با قطره استامینوفن خواب رفتی . صبحی که نگاه کردم لبت خیلی ورم داشت . امانگران نباش بزرگ میشی یادت میره ...
نویسنده :
مامانی حلما
10:37